خانم «روبین فرانکل» چهل و نه ساله، مشاور روابط عمومی در «سن لوییز»
چند روزى بود که دل و دماغ درست و حسابى نداشت. او مىگوید: «بفهمی
نفهمی، آدم خونسرد و آرمی هستم». امّا چشمتان روز بد نبیند، تا چاپگر
رایانهاش خراب شد، کفرش درآمد و به قول معروف «قاطى کرد!»، آن هم چه
جور!...
عصر همان روز، توى بانک، دقّ و دلیش را سرِ تحویلدار بیچاره درآورد.
این وضع وقتى بدتر شد که بدون صلاح و مشورت با شوهرش، رفت و بلیت سفرِ
سه روزهشان را پس داد و موقعى که قضیه رو شد، آن روى سگ او بالا آمد و
گفت: «نمىشد اوّل به من مىگفتى؟».
فرانکل مىگوید: «به او پریدم و گفتم من به این مسافرت نمىروم. یک
کلام! مثل روز روشن بود که دارم اشتباه مىکنم؛ امّا انگار نمىدانستم
چه مىکنم و اختیار دست خودم نبود».
به قول راندى لارسن، استاد روانشناسى دانشگاه میشیگان: «امثال فرانکل،
فَتّ و فراواناند. بیشتر ما مردم، از هر ده روز، سه روزش را مثل برجِ
زهرماریم! حالى به حالى شدن آدمها یک چیز عادى است».
تغییرات شیمیایى بدن انسان، حالتهاى او را عوض مىکنند. فرضاً به شما
مىگویند امسال از اضافه حقوقى که چشم به راهش بودید، خبرى نیست. با
شنیدن این خبر ناجور، مغزتان دست به کار مىشود و موادى مثل
«دوپامین»(1) و «نورا پینفرین»(2) که هیجان آورند، ترشّح مىکند. در
این حالت بدنتان آماده جنگ و گریز مىشود.
لارسن مىگوید: «انسان
لازم است احساسات و هیجاناتش را بروز دهد؛ ولى این به آن معنى نیست که
حتماً تلافى کند و یا در برود، و نباید بگذارد که که اختیارش، دست
احساساتش بیفتد».
براى دانشمندان بعینه ثابت شده، آنهایى که خیلى «مگسى» مىشوند، یعنى
زود جوش مىآورند و یا دشمن دیگران مىشوند، بیشتر از سایرین، در معرض
خطر حمله قلبى قرار مىگیرند.
در سال 1995 پژوهشگران دانشگاه هارواد، روى بیش از 1600 نفرى که دچار
حمله قلبى شده بودند، مطالعه کرده و به این نتیجه رسیدند که یک مورد
عصبانیت، اگر تا دو ساعت طول بکشد، خطر اینگونه حمله را دو برابر
مىکند.
پس باید قبول کنیم که مهار کردن رفتار و کردار توسط انسانها مستقیماً
به مسئله مرگ و زندگى آنها مربوط است. جدیدترین سفارشهاى کارشناسان از
اینقرار است:
ته و توى گرفتارى را درآورید
وقتى از چیزى کُفرى مىشوید و یا ترسْ شما را مىگیرد، اوّلین کارى که
باید بکنید این است که علّتش را پیدا کنید. خانم فرانکل، سرِ شام فهمید
که شوهرش از چیزى کلافه شده است و جریان از این قرار بود که در محل
کارش، صحبت از جا به جایى کارمندان شده بود. هرچند به او رسانده بودند
که سرجایش مىماند؛ ولى با همه این حرفها دلش مثل سیر و سرکه مىجوشید
که مبادا یک دفعه کفشهایش را جلوى پاهایش جفت کنند و عذرش را بخواهند!
همین قدر که معلوم شد از چى واهمه دارد، راحت شد و وقتى دلهرهاش را در
قالب کلمهها به زبان آورد، قضیه برایش روشن شد و فهمید آنقدرها هم که
خیال مىکرده، ترسناک نبوده است.
بعد از موشکافى مشکل، توانست آن را حل کند. فرانکل مىگوید: پرس و جو
کردم تا ببینم خواستههاى مدیریت جدید چیست؟». آخر سر، نه تنها نگرانى
فرانکل از بین رفت، بلکه کارهاى جدیدى هم به دست او سپردند.
براى خودتان ارزش و احترام قایل شوید
رابرت اى. تییِر، استاد روانشناسى دانشگاه ایالتى کالیفرنیا مىگوید:
«خیلى از ما مردم خیال مىکنیم آنچه به سرمان مىآید، در اخلاق و
رفتارمان هم اثر مىگذارد. در صورتى که خلق و خوى بشر، تا حدّ زیادى به
روشهاى طبیعى زندگىاش باز مىگردد». نظر استاد این است که امکان دارد
غذایى که مىخوریم، یا وضعیت سلامتى ما، یا میزان فعالیتمان و یا حتى
ساعت به خصوصى از روز، در روحیهمان اثر بگذارند.
تییِر طى یکى از بررسىهایش متوجه شد که اواخر شب، مشکلات انسانها
بیشتر مىشود. معمولاً مقدار نیروى بدن در یک سوم نخست روز زیاد و
نزدیک غروب، کم مىگردد. وى در دنباله حرفهایش اضافه مىکند: «یک
محرّک تنشزا که شاید شخص را در زمانى که پُرْ انرژى است اذیت نکند،
ممکن است زمانى که نیروى همان شخص کم مىشود، تا اندازهاى ناراحتش
کند».
دیوید واتسون، روانشناس دانشگاه «آیوووا» چند روزِ پى در پى، حالتهاى
روحى و دمی بدن بیش از صد فرد تحت آزمایش را زیر نظر گرفت و به این
نتیجه رسید که وقتى درجه حرارت بدنشان بالا مىرود، خیلى خوشحال
مىشوند و به قول گفتنى با دُمِشان گردو مىشکنند و این مطابق زمانى
است که نیروى آنها در نهایت باشد.
واتسون، براى این که از دوره خلق و خوى خودش با خبر باشد، تصمیم گرفت
صبحهاى زود، شروع به کار کند؛ چرا که متوجّه شد صبحها بهتر مىنویسد
و باید نزدیک غروب را به گفتگو با دانشجویانش اختصاص دهد، چون آن وقت
حواسش زیاد جمع نبود؛ ولى براى گپ زدن آمادگى داشت. او مىگوید: «همین
تغییرات کم، در میزان بهرهورى و شیوه نگرشش به بعضى مسائل،
دگرگونىهاى چشمگیرى در زندگى او به وجود آورده است».
از خوابتان کم نکنید
بنیاد ملى خواب، به تازگى درباره خوابِ حدود هزار نفر آمریکایى
مطالعهاى کرده و به این نتیجه رسیده است که آمریکاییانِ بزرگسال،
شبها به طور متوسّط، کمتر از هفت ساعت مىخوابند. از دکتر رونالد اى.
داهل، استاد مرکز پزشکى دانشگاه پترزبورگ پرسیدند: «آیا این قدر خواب
بس است؟». او در پاسخ گفت: «کم خوابى، هیجانات انسان را به هم مىزند.
اگر مسئله ناراحت کنندهاى پیش بیاید، او به زحمت مىتواند جلوى خودش
را بگیرد. بچّهها هم همینطور هستند؛ یعنى وقتى خستهاند، بهانهگیر
مىشوند».
پزشک یاد شده که بررسىهاى خودش، راجع به پزشکان
کم خواب را تکمیل مىکرد، از چند نفرشان در مورد ناراحتىهاى
آنها سؤالاتى کرد و به این نتیجه رسید: «بعضى از پزشکهاى خوش اخلاق،
خوش برخورد، با حوصله و جوان، تنها موقع خستگى سر مریضها و پرستارها
داد مىکشیدند».
دکتر توماس وهر، پژوهشگرِ روان پزشکى در مؤسسه ملى بهداشت روانى،
مطالعه مفصّلى راجع به پانزده داوطلب انجام داد. به این ترتیب که در
عرض یک ماه، به مدت چهارده ساعت آنها را جاى تاریکى قرار داد. بعد از
مقدّمات شدیدى که صورت گرفت، آنان شب اوّل، یازده ساعت خوابیدند؛ امّا
میانگین خوابشان کم کم به هشت و نیم ساعت رسید.
تجربهاى که پزشک مزبور به دست آورد، این بود: کسانى که شبها اینقدر
مىخوابیدند، روزها خوش اخلاقتر مىشدند.
به طبیعت، نزدیک شوید
نظر خیلى از کارشناسان این است که تماس با طبیعت، در خوشخلقى انسانها
مؤثّر است. فرانسین لانکاستر، یکى از خوانندگان و تولیدکنندگان شهر
برکلى 1ایالت کالیفرنیا، باغچهاش را وجین مىکند تا غم و غصهاش از
بین برود. او مىگوید: «موقعى که دستتان را روى گیاهان هرز مىگذارید و
آن را از زمین در مىآورید، در واقع با دشمنى دست و پنجه نرم مىکنید».
اگر نمىتوانید از منزل خارج شوید، دست کم، پشت پنجرهاى بایستید و یا
بنشینید و سبزهها، گلها و درختها را تماشا کنید. در سال 1988 استیفن
کاپلان، روانشناس دانشگاه میشیگان و همسرش راشل که هر دو نویسنده کتاب
«تجربه طبیعت» هستند، برپایه مطالعهاى پى بردند، کارگرانى که محلّ
کارشان روبهروى منظرهاى طبیعى قرار گرفته باشد، میزان بیمارى و
فشارهاى روحىشان، خیلى کمتر از آنهایى است که مقابل ایستگاه یا
تعمیرگاه خودرو کار مىکنند.
تحرّک داشته باشید
موقعى که دیوید پاکرف، بنگاهدارِ پنجاه و هشت ساله، روبهروى دیوارى
خودش را با اسکواش سرگرم مىکند، در واقع مىخواهد بدخُلقىاش را از
میان ببرد. او مىگوید: «به این وسیله نه
تنها به توپ ضربه مىزنم،بلکه سرِ خودم را هم گرم مىکنم».
روانشناسى به اسم رابرت تایر، درباره هجده زن و مرد مطالعه کرد و
دریافت که روزانه ده دقیقه پیاده روىِ تند، نیروى انسان را زیادتر کرده
و اختلالات روحى او را در یک چشم به هم زدن کم مىکند و آثار این عمل،
لااقل تا یک ساعت باقى مىماند.
براد هستفیلد، استاد حرکتشناسى دانشگاه مریلند 2ایالات متحده عقیده
دارد: «داشتن فعالیتهاى جسمی پیاپى در خوش اخلاقى تأثیر دارد. آزاد
شدنِ «بتا اندورفین»(3) که مانع پیدایش فشار روانى مىگردد، فقط یکى از
چند ساز و کارى (مکانیسمی) است که احتمال دارد به خوش اخلاقى بینجامد.
از اینها گذشته، افزایش دمی بدن نیز مانند یک حمّام داغ، در اخلاق
افراد اثر مىگذارد».
درست غذا بخورید
انتقالدهندههاى عصبى مغز، بر اثر غذاهایى که مىخوریم و یا نمىخوریم
به کار مىافتند یا متوقف مىشوند و تغییراتى در خُلق و خوىمان بوجود
مىآورند. الیزابت سومر، کارشناس تغذیه و نویسنده کتاب «غذا و خُلق» از
گزارشگرى نقل مىکند که همکارانش اسمش را «آدم ناخن خشک و خسیس» گذاشته
بودند، مىگوید: «از او پرسیدم: صبحانه مىخورى؟ جواب داد: نه. در عوض،
هر روز صبح، قهوه مىنوشید و در عین حال، تعجب مىکرد که چرا اینقدر
با خودش قهر است و براى خودش پاسبان مىآورَد!».
سومر، براى این که اطمینان بدهد که عادتهاى ناجورِ غذاخورى، آدم را
بداخلاق مىکند، به او پیشنهاد مىکند که باید به طور منظّم غذا بخورد.
به این نحو که با صبحانه متعادلى شروع کند، مواد قندى، کمتر مصرف
نماید (ممکن است بعد از سر حالى ناشى از خوردن چیزهاى شیرین، تحریک
پذیرى پیش بیاید)، روزى شش تا هشت لیوان آب بخورد (از دست رفتن آب بدن،
باعث خستگى مىشود). شواهد زیادى در دست است که «کربوهیدراتها» به
تندرستى ما خیلى کمک مىکنند. بر اساس مطالعاتى که توسط جودیت وورتمن،
متخصّص زیست - شیمی تغذیه در مؤسسه فنآورىِ ماساچوسِت (ام آى تى)(4)
صورت گرفته، ثابت شده است که به علت افزایش مقدار سروتنین مغز،
کربوهیدراتها اثر مىکنند و عملکردشان همچون یک آرامبخش طبیعى است.
خوردن مقدارى کلوچه برنجى، مقدارى بیسکویت شور یا خوردنىهایى از این
قبیل همراه با لرزانک(ژله) ممکن است شخص را آرام کند. یادمان باشد که
چنین مواد غذایىِ میان وعدهاى، باید تا آنجایى که میسّر است، پروتیین
کمی داشته باشند؛ چرا که احتمال دارد از تولید سروتنین جلوگیرى کند.
نگرش مثبت به وجود آورید
به قول مایکل فوردیس، استاد روانشناسى دانشکده جامع ادیسون در فورت
مِىزر 3ایالت فیلادلفیا: «بعضىها افکار و روحیات منفى را با
واقعبینى، یکى مىدانند؛ امّا تمام چیزهاى اطراف ما، اساساً خنثى
هستند. ما هستیم که براى آنها، اعم از مثبت یا منفى بودنشان، ارزش
زیادى قایل مىشویم». پرسش این است که شما چه نگرشى را بر مىگزینید؟
استاد مذکور، جهت استوارى کلامش، دانشجویان خویش را واداشت تا چند
روزى، اندیشههایشان را یادداشت کنند. او اظهار مىدارد که دانشجویان
غالباً از منفى بودن افکارشان درشگفت بودند. چند روز بعد آنها را وادار
کرد که به منظور سنجش صحیح، نوشتهها را دوباره بخوانند و اعلام کرد که
بیشتر ترسهایشان به واقعیت نپیوستند و آنهایى که درست از آب درآمدند،
معمولاً از اختیارشان خارج بود».
لبخند، سادهترین راه براى رفع کج خلقى است. پژوهشگران طى آزمایشى به
داوطلبان، نقاشىهاى متحرّکِ مشابهى نشان دادند. به بعضى از شرکت
کنندگان گفته شد که قلمی را بین دندانهاى بالا و پایین خود بگذارند تا
حالتى شبیه خنده به وجود آید. بقیه، قلم را میان دو لبشان قرار دادند،
به طورى که نمىتوانستند تبسّم کنند و نتیجه این شد که افراد خندان،
نقاشىهاى متحرک را خندهدارتر یافتند.
لاندى لارسنِ روانشناس، برپایه چنین یافتههایى کوشیده است از وجود
هیجاناتى که خودش پیش بینى کرده، آگاهتر گردد. او مىگوید: «روزى
منشىام رو به من کرد و گفت: انگار عصبانى هستید؟ در آینه نگاهى به
صورتم انداختم و دیدم راست مىگوید. به این خاطر حواسم را جمع کردم تا
حالت چهرهام را عوض کنم و فهمیدم انسان با هر عملِ سادهاى نیز
مىتواند اخلاق و رفتارش را عوض کند.